جدول جو
جدول جو

معنی پیشخور کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیشخور کردن
(هَُ)
پیش خوردن. پیشخورد کردن. رجوع به پیشخورد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی کور کردن
تصویر پی کور کردن
پی گم کردن، رد پای کسی را گم کردن، رد و اثر چیزی را گم کردن
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
پیش خوردن. رجوع به پیشخور کردن و رجوع به پیشخور شود
لغت نامه دهخدا
(پُ کَ دَ)
مسموم کردن. زهر دادن. زهر به خورد کسی دادن. زهر دادن برای کشتن یا ایجاد عیب و نقصی. سم خورانیدن کسی را بی آگاهی او. او را برای دیوانگی یا عاشق شدن یا کشتن بی علم او زهر خورانیدن: فلان وزیر را چیزخور کردند، زهر دادند و کشتند. سگها را دزدها چیزخور کردند، زهر دادند و کشتند. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
درآمدن درمجاور. گذشتن از حد طبیعی و بمجاور درآمدن چنانکه لشکری از مرز، پیش رفتن. از آنجا که هست فراتر رفتن، ترقی کردن. کمال یافتن
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ تَ)
کنایه از بی نشان شدن. (برهان) ، پی گم کردن، مقابل پی بردن (انجمن آرا) ، محو کردن رد پای تا کسی بدان پی نتواند برد. (انجمن آرا) :
رای بتدبیر پیر قلعه بپرداخت
خم زد و پی کور کرد نام و نشان را.
ابوالفرج رونی.
چون عشق بدست آمد تن گور کن و خوش زی
چون عقل به پای آمد پی کور کن و خم زن.
سنائی.
پی کورکنان حریف جویان
زآنگونه که هیچکس ندانست.
انوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش خور کردن
تصویر پیش خور کردن
پیش خوردن پیش خورد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خورد کردن
تصویر پیش خورد کردن
پیش خور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خر کردن
تصویر پیش خر کردن
خریدن پیش از موعد ابتیاع کردن قبل از فرا رسیدن هنگام معهود آن
فرهنگ لغت هوشیار
پیش رفتن از جای خود فراتر رفتن، ترقی کردن کمال یافتن، در آمدن در مجاور گذشتن از حد طبیعی و در آمدن در حیطه مجاور (چنانکه لشکری از مرز بگذرد)
فرهنگ لغت هوشیار
پی گم کردن مقابل پی بردن، محو کردن رد پای تا کسی بدان پی نتوان برد: رای بتدبیر پیر قلعه بپرداخت خم زد و پی کور کرد نام و نشان را. (ابوالفرج رونی)، بی نشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشوا کردن
تصویر پیشوا کردن
مقتدی کردن راهبر کردن رئیس قرار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی کور کردن
تصویر پی کور کردن
((پِ. کَ دَ))
از بین بردن اثر چیزی، پی گم کردن
فرهنگ فارسی معین